برداشتن ظرف داغ
یک روز سرد زمستانی، مریم به آشپزخانه رفت تا یک ظرف داغ از روی اجاق بردارد. او دستکشهای چرمی خود را پوشید و با دقت به سمت اجاق حرکت کرد.
ظرف داغی که روی اجاق قرار داشت، پر از غذای لذیذی بود. مریم احساس میکرد که باید آن را همین الان بردارد. اما او میدانست که اگر دستکشهای چرمی خود را نپوشد، ممکن است دستش بسوزد.
با دقت، مریم دستکشهای چرمی را پوشید و به آرامی ظرف داغ را برداشت. حس گرمای ظرف از دستکشها به او منتقل میشد. او آن را به دقت روی میز قرار داد و دستکشها را از دستش خارج کرد.
غذای داخل ظرف داغ بوی خوشایندی داشت. مریم آن را با لیوانی از جلوی خود برداشت و به آرامی یک قاشق از آن برداشت. حس گرمای غذا در دهانش انتقال پیدا کرد و او لذت برد.
با احتیاط، مریم ظرف داغ را به جایی ایمن برداشت و خودش را در کنار پنجره قرار داد. او به بیرون نگاه کرد و برفی که روی درختان افتاده بود را تماشا کرد. احساس گرمای دستش و لذت غذای داغ در دهانش، او را به یادآوریهای خوب زمستانی میانداخت.
تاج یادت نره